وسردار تهرانی مقدم، بزرگ مرد ایران زمین، پدر موشکی ایران ...
او که بود که ناشناخته به شهادت رسید!! تهرانی مقدم به آلمان* می رود، و از آنها در خواست میکند یک نمونه ازموشک های نقطه ای خود را در اختیار ایران بگذارند بدون راهنما آنها با تکبر به مقدم میگویند محال است همچین کاری را انجام دهند!! احمدی مقدم بزرگ مرد روزهای سخت بر غرور ایرانیش بر میخورد و به آنها می گوید ما خودمان میسازیم،سردان حاظر در آنجا پوز خندی تمسخر آمیز به مقدم میزنند و می گویند ایران هرگز نمیتواند این کار را انجام ده.این مرد بزرگ با خدا با قلبی شکته به کشور باز میگردد و دست زن و فرزند را میگرد و به حرم ضامن قلبها می رود در آنجااز امام غریب طلب کمک میکند و همان جا لطفی به او میشود و طرح موشک نقطه ای در ذهن سردار شکل میگرد و به تهران بازمیگردد و در کمال تعجب همگان موشکی را که آلمان ها طی 25 سال ساخته اند سردار طی 5 سال میسازدو ایران عزیزما را به جمع دارندگانش اضافه میکند.
سردار عزیز ایران آسوده باش،جوانان ایران راهت را ادامه خواهند دادو برای سر فرازی این مرزوبوم از جان مایه میگذارند...
روحش شاد و یاد خاطراتش گرامی باد
خاطرات شهید ابراهیم هادی
بچه های محل مشغول بازی بودند که ابراهیم وارد کوچه شد.بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد.یکی از بچه ها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد؛اما بجای اینکه به تور دروازه بخورد، ممحکم به صورت ابراهیم خورد.بچه ها بی معطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت ، باید هم فرار می کردند. صورت ابراهیم سرخ سرخ شده بود.لحظه ای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور که نشسته بود پلاستیک گردو را از ساک دستی اش در آورد کنار دروازه گذاشت و داد زد: بچه ها کجا رفتید؟؟بیایید برایتان گردو آورده ام...